همین چند وقت پیش یک جزوه ای بهم افتاد اما اینبار داوطلبانه نبود مثل وظیفه یا اجبار بود . و من هم از روی وویس گوش دادم و نوشتم حتی یکسری مطالب هم از روی اسلاید استاد به جزوه اضافه کردم . اما دختر های گروه بهم ایراد گرفتن اینکه یک کلمه و یک جمله رو ننوشتم  و باید اصلاحیه بزنم . اصلا این چیزی که میگفتن مهم نبود و شاید هم جز پاورقی های بی استفاده ای بود که استاد سر کلاس بهش اشاره کرده بود اصلا حتی نمیشد ازشون سوال هم طرح کرد چه برسه به اینکه بخواد ارزش علمی هم داشته باشه . 
تا اینکه به به رفیقم گفتم اینا چرا اینجورین در حالی که من حتی از اسلاید هم به جزوه اضافه کردم تا کامل تر بشه و اینکه میتونستم کل جزوه رو با اسلاید کپی پیست کنم اما تا کلی وقت نشستم و وویس گوش دادم تا هیچ کم و کاستی ای نباشه . بعد این رفیق شفیق ما هم این حرف من رو ۱۸۰ درجه تغییر داده و به دخترا گفته: برزویه همه ی جزوه رو از روی اسلاید نوشته .این منو ناراحت کرد
 توی پرانتز میخوام چیزی بگم ؛میدونید اگه کسی بیاد و بگه شما مریخی هستید . شما هم میرید کلی مدرک و شناسنامه بیارید تا از خودتون دفاع کنید؟ مطمئنا  نه . توی ذهنتون میگین عجب آدم احمقیه و راهتونو میکشید میرید بدون این‌که حتی حرفی هم بزنید . توی این وضعیت من هم مثل این آدم بودم و چیزی نگفتم چون حقیقت روشن بود . اما متاسفانه مثل اینکه کسی حقیقت رو دوست نداره همه دنبال دعوا و کشمکش هستن . میخوان تمام عقده هایی که جامعه و فضای تاریک زندگیشون بهشون تحمیل کرده رو جایی خالی کنن پس ترجیح میدن به حرف های دروغ گوش بدن و بازی کنن .بازی ای که حال خودشونم ازش بهم میخوره اما یک عادت شده و عادت هم با گذشت زمان عوض نمیشه باید کسی بیاد و تغییرش بده باید خودش بخواد که تغییر کنه . 
اینجا شد که نزدیک سه هفته است همه از من اصلاحیه ی جزوه ای رو میخوان که فکر میکنن کپی پیستی از اسلاید استاده . حتی به خودشون این زحمت رو هم ندادن که برن و به اسلاید یک نگاهی بندازن . همه ی این ماجرا هم از عده ای دختر شروع شد که احتمالا پیش هم نشسته و موضوعی برای بحث نداشتن تا اینکه به من رسیدن یعنی ساکت ترین و بی حاشیه ترین فرد گروه .و همچنین میتونه بخاطر ساده لوحی من باشه که بار ها و بارها به دوستی اعتماد میکنم که علاقه ای به دوستی باهاش ندارم اما از سر اجبار مجبورم روی صندلی کنارش بنشینم . 
اینکه میگم دختر ها برای اینه که واقعا این چیز ها برای پسر ها بحث جالبی نیست و تا به الانم به من چیزی نگفتن . البته بجز نماینده و همین دوستی که گفتم.
سه هفته هست و هنوزم ماجرای اصلاحیه و جزوه سر تیتر بحث هاست ولی من چیزی نگفتم چون همیشه یک ترس داشتم اینکه با دفاع از خودم اون توی چنین موضوع بی ارزشی باعث دعوا و قهر ها بشم . 

تا اینکه امروز با همین نماینده گروه نزدیک بود بحثم بشه پس قبل از اینکه وارد آسانسور بشیم در حالی که توقفی توی حرف هاش نمیدیدم ، من هم سریع راهمو کج کردم و ترجیح دادم با پله ها دو طبقه رو طی کنم . بعدشم اصلا با من صحبت نکرد شاید ناراحت بود که چرا فحشش ندادم و بدون اینکه چیزی بگم راهمو کج کردم . اتفاقا قبل از آسانسور تمام حقیقت رو بهش گفتم اما انگار حرف های من رو نشنید یا شاید فراموش کرد و شروع کرد با لحنی که بعدش احتمالا طرفین رو به فحش کاری میکشید با من از چیزی گفت که دروغ بود . وقتی میبینم نمیتونم عقیده کسی را تغییر دهم یا حرفی به کسی بقبولانم پس کنار میکشم چون خودمو توی این موارد ضعیف میدونم . و اصلا هم دوست ندارم بخاطرش ناراحت باشم و فکرم رو بخوش مشغول کنه . 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها