گفت جایی رو پیدا کن و بنویس وبلاگ ، توئیتر ، کانال تلگرامی یا حتی یه دفتر خط دار . یه مدت تو دفتر نوشتم بعد کمی بی حوصله شدم . یبار داشتم همینجوری تو اینترنت هرچی به ذهنم میرسید سرچ میکردم اما نه اون سرچ هایی که با فیبتر شکن جماعتی بیمار سرچ میکنن . اسم دوستام و اسم شهرم و مدرسه هامونو و اینجور چیزا . تا چشمم خورد به یه وبلاگ از موسسه گاج که یکی از دوستام زده بود که دو سال قبل پزشکی قیول شده بود ولی با وجود اینکه با سهمیه قبول شده بود زیاد برو و بیایی نداشت . توی وبلاگش اسم رتبه های برتر گاج شهرستانمونو میزد . منم حس کنجکاویم زیاد و خلاصه هر روز و هر هفته چک میکردم ببینم کیا اول و چه تراز و رتبه ای اوردن.شده بود سرگرمیم . همون موقع بود که فهمیدم وبلاگ چیه و اینکه منم میتونم یکی برا خودم داشته باشم اما تصمیم به ساختش نگرفتم . یه دو یا سه ماه گذشت .چشمم به وبلاگی افتاد به این اسم زیست شناسی دوم دبیرستان . از یکی بود که میشناختم و یه سال از من پایین تر بود و اینکه یه حساسیت خاصی هم بهش پیدا کرده بودم نه اینکه حسادت باشه .اتفاقن هر کمکی که میخواست بهش کمک میکردم اما هیچ وقت دوست نداشتم بهم نزدیک بشه یا اینکه باهاش دوست بشم.پسر ماهی بود اما خب من هم برای خودم دلایلی داشتم . تا وبلاگ اونو دیدم تصمیم به ساخت اولین وبلاگم زدم. بنام زیست سوم دبیرستان توی میهن بلاگ فکر کنم . الانم باید باشه اما اصلا یادم نیست آدرسشو . و هی سیل وبلاگ سازیم بود که تا همیندو سه سال پیش توی همه ی سایت ها امتحان کردم . و خیلیا موندن و خیلیام حذف شدن . و اینجا میخوام بشه آخرین مقصدم . و برای سالهای سال . 
این وبلاگ سازی های منم برای حودش یه کتابه که شاید بقیشو بازم بنویسم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها