میدونین بدبختی بعضی از ما مثل همین خود من اینه که همه رو داریم اما کسی رو نداریم که بخوایم حرف دلمونو بهش بزنیم. یکی که باهاش راحت باشیم . همین الان داشتم تموم مخاطبای اینستا و تلگرامو نگاه میکردم . با خیلیا دوست دارم سر صحبت رو باز کنم و بشینم باهاشون صحبت کنم اما اون منِ ناراحت میاد میگه سر و سنگین باش . حتی یادمه با مدیر تبلیغات نشر _نمیگم کجا_ سر صبحبت رو باز کردم اما انگار علاقه ای به صحبتام نداشت . بر عکس فکر میکردم یک شخصیت سنگ صبوری داشته باشه حتی بعضی ها آبجی و برادری هم دارن برا صحبت من که حتی اون رو هم ندارم . حالا یه عده هم هستن که با اونام راحت نیستن. لعنتی شنبه امتحان قلب دارم .log book رو کامل نکردم. همه چی هم خوندم اما مثل اینه که هیچی نخونده باشم.الکی وسوسه شدم امروز رفتم بیرون مثل الافای خیابون همه ی شهر رو گشتم. انگار یک مرضی مثل خوره افتاده باشه تو وجودما.نا امیدم.انگار دیگه انگیزمو از دست داده باشم.تازه همین امروز از شهرم برگشتم کاشان. اما انگار همین مرضی که گفتم تا دید دیگه زیر سایه خونوادم نیستم منو دچار خودش کرد.مثل افسردگی بعد سفر شده.دقیقا همون حالو دارم. بازم بگم "لعنتی" فردا عروسی دوستم بود اما بخاطر بلیط و امتحان شنبه نتونستم برم.عروسیشون تو روستا بوده . ای کاش بی خیال این امتحان میشدم.ای کاش اصلا صبح شنبه رخت خواب رو میگرفتم بغلمو نمیرفتم امتحان بدم.ای کاش یکی رو داشتم که سنگ صبورم بود. چقدر دلم میخواد الان بخوابمو امروز رو به کل فراموش کنم . 




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها